یعنی تو چه شکلی هستی؟؟؟؟؟؟؟
پسر کوچولوی مامان سلام؛بیدار شو دیگه بلا .الان برا خودت خوابی ! آخر شبا که من میخوام بخوابم اینقد ورجه وورجه میکنی که خواب از سرم میپره صبح ها هم ساعت 7 دیگه بیداری واینقد شیطونی میکنی تا بیدارم می کنی .راستی بابا دو شب پیش وقتی روی شکمم دست گذاشت تا حرکاتتو حس کنه چنان لگدی زدی که از ترس دستشو کشید عقب خیلی غافلگیر شد وترسید وهردومون حسابی خندیدیم .الان در هفته 25 بارداری هستم وتو3ماه دیگه میای تو بغلمون شیطون بلا.راستی چند تا از شاگردهای کلاسم میدونن که تو توی دل من هستی؛بعضی وقتا نگاهشون میکنم میبینم بااون چشمای کوچولوشون با تعجب دارن به شکم من نگاه میکنن؛نمیدونم تو فکرشون چی میگذره ولی برق نگاهشونو حس میکنم.یادم باشه از خاطرات شمال رفتنم...
نویسنده :
مامان محمد طاها
1:46
ناف محمدطاها شب ده روزش افتاد
شب هفته محمد طاها که تو ابروهاش سرمه کشیدیم .چه ناز شدی عزیزم وبه قول ساریناکوچولو:قوبونشه من(قربونش برم من) شب ده روزه محمد طاها جون.که خیلی نگران بودیم.ولی ساعت 12شب ،گیره نافش افتاد وخیالمون راحت شد. ...
نویسنده :
مامان محمد طاها
1:40
تولد یک فرشته
30اسفند 91-لحظه ای که همه پای سفره هفت سین منتظر تحویل سال نو بودن،من در اتاق عمل منتظر به دنیا اومدن تو گل زندگیم بودم.چقدر تفاوت داشت تحویل سال امسال من با تمام سالهای عمرم .همه هفت سین سفره عیدم سلامتی تو بود ولحظه تحویل سالم ،به دنیا اومدنت.ومن چه لحظه های با شکوهی رو میگذروندم .وجقدر فرق میکرد این انتظار من باانتظار بقیه!عشق به تو ترس از زایمان واتاق عمل رو از یادم برده بودودر میان تمام استرس من ودر میان همه فکروخیال من وقتی که به پرستار گفتم پس کی بچه ام به دنیا میاد؟صدای گریه ضعیف تو بود که جواب سوالم رو داد.از پرستار خواستم که ببینمت .وتو فرشته کوچولو لای پارچه سبز هنوز چشمای نازت بسته بود.وچه لحظه ی دل انگیزی بودچشیدن طعم شیری...
نویسنده :
مامان محمد طاها
1:15
عکس دو روزه ای محمد طاها
زود بزرگ نشو پسرم
قهقهه بزن،جیغ بکش،گریه کن،لوس شو،بچگی کن ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام. آرام آرام پیش ّبرو گلم.آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شودکه هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. آن سوی سن وسال خبری نیست.کودکی کن واز ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک می شویم.بزرگ که شدی از نگاه دلقک ها گریه ات می گیرد.می دانم ...
نویسنده :
مامان محمد طاها
3:06
شیشه شیر
این روزا محمد طاها خیلی کارهای بانمکی انجام میده و من ومحمد با دیدن کارهاش اینقد هیجان زده میشیم که حسابی بوسش میکنیم .دَدَ و بَ بَ گفتن هاش هم که شنیدنیه.وتو این عکس شیشه شیرشو خودش گرفته ومیخوره(البته توی شیشه شیر مامانه ها.بعدنا نگی مامانم بهم شیر خشک میداده ...
نویسنده :
مامان محمد طاها
2:14
گریه
با اینکه از دیدن چهره گریان محمد طاها خیییییییلی دلم میگیره .اما این عکس رو گرفتم برای اینکه خودش در آینده ببینه که چقدر بانمک بوده چهرش موقع گریه در پایان 5 ماهگی.ولی تو اوج گریه تا صداش می زنیم زود می خنده.الهی قربونت برم گریه نکن مامان. ...
نویسنده :
مامان محمد طاها
1:41
سه وروجک
زینب ومحمد صادق همراه باباومامانشون مهمون ما بودن وشیطنت های بانمک محمد صادق و زینب کوچولو و محمد طاها وکار ما سه تا مامان هم شده بود مبصری بچه ها .وپدر های ارجمند هم مشغول آماده کردن کباب برای شام بودن.خلاصه شب خوبی بود باحضور کوچولوهای محترم جای شما حسابی خالی ...
نویسنده :
مامان محمد طاها
1:29
عکس محمد طاها وعروسکا
اینم چ ند تا عکس از محمدطاها جون +عکس مهدیار وهانیه ...
نویسنده :
مامان محمد طاها
15:49