ننه کافیه
20آذر ماه 91-نی نی کوشولوی مامان سلام ،شب قشنگت بخیر مامانی. امروز یه اتفاق بد افتاد.نه نه کافیه مادر بزرگ بابا امروز ساعت نه صبح به رحمت خدا رفت خیلی براش ناراحت شدم و دلم سوخت لحظه های سختی رو گذروند روزهای آخر.امروز دلم خیلی گرفت وقتی که داشتن نه نه کافیه رو از خونه برای همیشه بیرون می بردن .گریه های پدر محمد سرجای خالی نه نه .یاد شب آخرش که حتی وقتی غذای کاملا مایع به دهنش میریختن با ناله قورت میدادو اشکی که لحظه مرگ از چشماش سرازیر شد.خدا رحمتت کنه نه نه کافیه.پدر ومادر ها برای بچه دار شدن ومراقبت از اون چه ذوقی دارن وهمه خوشی های دنیا رو برای بچه هاشون میخوان ولی بچه ها به اندازه ی پدرو مادر عشق به اونا ندارن .مخصوصا وقتی که پیر میشن وتو پیری از دنیا میرن ،خیلی غریبونه پر میکشن وبعد از رفتنشون بچه ها تازه میفهمن چه گنج بزرگی رو از دست دادن.ولی افسوس که دیگه راه برگشتی نیست ولی تو پسر خوبی باش برامون باشه؟بابا جون خیلی مواظب که من و تو اذیت نشیم .واقعا قدر من وباباجونت رو بدون که از الان که هنوز نیومدی اینقد به فکرت هستیم ودوستت داریم (این جمله آخر مخصوص تحویل گرفتن خودمونه)