طراوت زندگیم
یا رازق الطفل الصغیر
سلام گل مامان .این روزا سرم خیلی شلوغه.از اول مهر که مرخصی زایمانم تموم شده تو هم همراه خودم به کلاس می برم.این جوری خیالم راحت تره.یه ساعت بعدش بابا محمد میاد میبرت خونه.ودو ساعت بعد من میام پیشت.وای محمد طاها اینقد ملوس شدیییییییییییییییییییییییییییی.دیگه موش موشی نیستی .همش یواشکی که خودمونیم بهت میگم پیشو پیشو میدونی چرا آخه اینقد خوشگل چهار دست وپا راه میری.. چند روز پیش که توی گهوارت خوابیده بودی خودتو انداختی پایین یه مکث کردی وخودت هم فهمیدی افتادی بعدش زدی زیر گریه.گل مامان وقتی منو میبینی میگی ماما ماما .چهار دست وپا میای پیشم ومیخوای خودتو برسونی تو بغلم اگه بدونی چه حس خوبیه وقتی که خودتو برامون لوس میکن تازه از وقتی که تو چهار دست وپا میری من وبابا دیگه یه نماز درست وحسابی نخوندیم از بس که یا میای مهرمونو میبری یا چادر منو میکشی یا موهای بابای بنده خدارو محکم میکشی که وسط نماز باید دست تورو از تو موهاش به زوربیاره بیرون.دیگه زیاد وقت ندارم بنویسم بابا جون چایی میخواد برم ببینم چه چایی دم کرده تا بیارم.فقط بگم که بچه های کلاسم خییییلی دوست دارن وخیییلی حرف برا گفتن وخییلی عکس برا وبت امااااااااااااا اما بابا فعلا قراره لپ تابشو عوض کنه وبهتر شو بخره وفعلا به اینترنت دسترسی ندارمخیییلی دوستت دارم طراوت زندگیم.