اولین غذا
آخه این حرکات چیه درمیاری ها!بذار یه لقمه غذا راحت از گلوت بره پایین چرا اینقد عجله؟؟اصلا میدونی چیه همش تقصیر این بابا جونه.آخه امروز باعجله واشتیاق از سر کار اومده وهی میگه زود باش بریم خونه من امروز زود اومدم تا اولین غذا خوردن پسرمو ببینم.آخه من وتو نهار رفته بودیم خونه آقا جون من.تا نهار خوردیم بلند شدیم اومدیم.چون شیر من کم شده مجبوریم چند روز زوتر غذای کمکی تو رو شروع کنیم.خلاصه ولی برنج مخصوص درود که مادر جون داده بود هنوز خشک نشده بود تا آردش کنم(ولی بین خودمون باشه ها از آردفرنی هانیه برات آوردم)ورفتیم خونه وباباجون باتو بازی کردومن هم مشغول آشپزی.از قبل حسابی مطالعه کرده بودم وامروز باید فقط یک قاشق چایی خوری فرنی میخوردی.امااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!
خلاصه فرنی مخصوص سراشپز حاضر شد ومن ومحمد با شوق تمام اماده غذا دادن به شما شدیم اما چشمتون روز بد نبینه.آخه ما شنیده بودیم شاید بچه اولش خوشش نیادما هم که اولین تجربمون بود داشتیم با احتیاط پیش میرفتیم.محمد طاها هم فهمیده بود یه خبرهایی هستومنتظر نشسته بود ببینه چه خبره؟محمد دوربین وآورد ومن با بسم الله الرحمن الرحیم تا اومدم قاشق اول رو دهنش بذارم دستشو کرد تو غذا ومیخواست خودش بخوره.نزدیک بود همش بریزهدوباره قاشقو آوردم جلوی دهنش تا بخوره با دوتا دستاش قاشقو و دستای من رو با زور فشار میداد سمت دهنش وبا خوشحالی تمام میخورد.(نوش جونت عزیزم)تا اومدم یه کم دیگه قاشق رو بزنم تو فرنی بهش بدم با عجله لبه بشقابو کرد تو دهنش بخوره.بایه مکافاتی فرنی رو بردیم کنار تا دیگه نخوره وحسابی هم گریه کرد وهنوز میخواست.من ومحمد هم از رفتارهای با مزه محمد طاها نمیتونستیم جلوی خندمونو بگیریم
خییییییییییییییییییییییییلی دوستت داریم محمد طاها
به به چه خوشمزست شما تا حالا از اینا میخوردیدمامان؟؟؟؟؟؟؟؟
ببینم ظرفش رو هم میشه بخورم؟؟؟؟
تند تند بهم غذا بده مامان چرا اینقد یواش!!!!!!!!!!
کجا بردیش ؟بیارش
من هنوز میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام