92/2/19-امروزپنج شنبه من وتوهمراه بابا ،عمو عباس وعمه عاطفه رفتیم اصفهان خونه عمه فاطمه.واین اولین مسافرت تو بود. شب که به اصفهان رسیدیم همه برای دیدن تو جلوی در اومده بودن .مادر جون،عمه فاطمه وعلی آقا، عمو ابوالفضل وزن عمو زهرا،حسین وسینا.تا تو رو جلوی در بردیم اول عمه فاطمه تورو بغل کرد وبرد خونه.وتو با اینکه فقط یه ماه ونیم داشتی اینقد خودت رو عزیز میکردی باهات که حرف می زدن تو براشون می خندیدی واز پیشت که میرفتن سرت رو میچرخوندی تا پیداشون کنی ودلت میخواست هنوزم باهات حرف بزنن وبازی کنن .راستی هلیا کوچولو هم اونجا بود بزرگتر شده بود و نازتر.فردا صبح برای تفریح همگی رفتیم بیرون ،نهار رو پارک رفتیم وبعد ظهر به سی وسه پل .بعد ظهر کمی باد م...