محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

رامکال کوچولوی ما

1392/1/26

محمد طاهای گلم ،امروز من وبابا ،با کمک همدیگه حمومت کردیم .وتو با تعجب به ما نگاه می کردی. پیش خودت میگفتی خدایا اینا می خوان چکار کنن!!!!!!!!!! ...
4 شهريور 1392

ثانیه ها آرام تر

اینقد ملوسی که همیشه دلم می خواد موش موشی صدات کنم.چقدر دنیا با وجود تو قشنگ به نظر می رسه،چقدر نفس کشیدن راحت تره وچقدر حس مادربودن زیباست.بهشت زیر پایم نیست ملوسکم ،در بهشت هستم وقتی که تو درآغوشم هستی وآرام شیر می خوری ومحمد عزیزم در کنارمان است.ثانیه ها آرام تر،آرام تر من هنوز از دیدن این لحظه های قشنگ سیر نشده ام.
4 شهريور 1392

محمد عزیزم

موش موشی من بدنیا اومدوقتی که همه درگیر عید بودن .وسال تحویل محمد همراه مامان واقا وامین که پشت در اتاق عمل همراه پرستارهها برگزار شد.وچقدر دلم گرفت وقتی که مامان از گریه محمد پشت در اتاق عمل گفت وقتی که نی نی رو میبینه .دلم میخواست تمام دنیارو برای خوشحال کردنش به پاش بریزم.  محمد عزیزم امسال بهترین عیدی سال نو رو من بهت میدم ومحمد طاها رو گنج زندگیمون.                       ...
2 شهريور 1392

مامان من اینجام

6ابان .امشب اولین حرکات پسر گلم رو توی شکمم احساس کردم .حس قشنگیه وقتی با حرکاتش نشون میده مامان من اینجام .هنوز اسمی براش انتخاب نکردیم .شاهزاده کوچولوی ما خیییییییییلی دوستت داریم.   ...
1 شهريور 1392

26دی ماه91

ورود به 8ماهگی دوره جنینی مبارکت باشه عزیزم. امروز با مادر و دایی امین وارزو وهانیه کوچولو رفتیم وکلی وسیله سیسمونی برات خریدیم.و4بهمن وسایلمونو جمع کردیم برای نقل مکان به یه منزل بهتر جهت رفاه حال مامان ونی نی .باتشکر فراوان از بابا جون محمد عزیز که برای راحتی ما تلاش میکنه .باباجون دوستت داریم  7بهمن-وسایل روباکمک امین،علی،احسان،میثم به خونه جدید آوردیم وزهراواعظم وزهره هم چیدن و مامان رقیه هم یه آش خوشمزه درست کرد وبرامون فرستاد .باتشکر از زحمات همشون. ...
1 شهريور 1392

ننه کافیه

20آذر ماه 91-نی نی کوشولوی مامان سلام ،شب قشنگت بخیر مامانی. امروز یه اتفاق بد افتاد.نه نه کافیه مادر بزرگ بابا امروز ساعت نه صبح به رحمت خدا رفت خیلی براش ناراحت شدم و دلم سوخت لحظه های سختی رو گذروند روزهای آخر.امروز دلم خیلی گرفت وقتی که داشتن نه نه کافیه رو از خونه برای همیشه بیرون می بردن .گریه های پدر محمد سرجای خالی نه نه .یاد شب آخرش که حتی وقتی غذای کاملا مایع به دهنش میریختن با ناله قورت میدادو اشکی که لحظه مرگ از چشماش سرازیر شد.خدا رحمتت کنه نه نه کافیه.پدر ومادر ها برای بچه دار شدن ومراقبت از اون چه ذوقی دارن وهمه خوشی های دنیا رو برای بچه هاشون میخوان ولی بچه ها به اندازه ی پدرو مادر عشق به اونا ندارن .مخصوصا وقتی که پیر میشن ...
1 شهريور 1392

بابای طاها

من بابا ی محمد طاها هستم و از اینکه خدا یکی از فرشتگان اسمونشو برا ما فرستاده خیلی خوشحالم ,من این وبلاگ را بعنوان هدیه تشکر از همسرم تقدیم ایشون می کنم وامیدوارم همیشه و همیشه سالم وشاد باشه
1 شهريور 1392